مقدمه ۱: یک جمله از سریال «بزرگشده توسط گرگها» در مغزم تکرار میشود:
Stop doctoring me
مقدمه ۲: یک صفحهای در اینستاگرام دیدم که آموزش دو میداد. از اینکه فرم دستها موقع دو چطور باشد تا اینکه کجای پا را زمین بگذارید و روتین دویدن و تغذیه و چیزهای مختلف.
مقدمه ۳: من عاشق علم و دانایی هستم!
مقدمه ۴: من مارکتر هم هستم!
واقعا چقدر پزشکی کردن تمام شئون زندگی مفید است؟ علمی برخورد کردن، چطور مغز و روح ما را نابود میکند؟ آیا شما هم حس کردهاید که برخورد علمی و مهندسی با زندگی لذت خیلی چیزها را از ما گرفته است؟ اینکه دیگر ورزش کردن برای لذت بازی و تفریح نیست. به جای اینکه ورزش عامل لذت و تفریح باشد یکی از تسکهایی است که انجام دادنش کلی زحمت روحی و جسمی میطلبد. چطور عنصر لذت از زندگی رخت بربست؟ اکنون غذا هم میخوریم در اپلیکیشنهای شمارش کالری ثبت میکنیم. حتی خوابیدن هم پزشکی شده است. کم مانده است که لذت خواب و خیلی چیزهای دیگر هم به یک وظیفهی خشک و خالی و بدون لذت پزشکی ختم شود. این اتفاق چرا و چگونه رخ داده است؟
شادی توسط بازاریابها خلق شده است
happiness is made by marketers
seth godin
- شما زیبا نیستید. خوشاندام نیستید. لباسهایتان از مد افتاده است.
- موبایل و کامپیوترتان خیلی سریع نیست.
- مگاپیکسل دوربینتان کم است.
- خانهتان کوچک است.
نمیخواهم بگویم بعد از خواندن این مقاله خانه شما بزرگتر میشود یا خوشگل میشوید. اما خیلی چیزها نسبی است و مساله این است که چرا باید به خاطر همه چیز ناراحت باشم. در خیلی از مواقع این موارد باعث اهمالکاری ما میشود. چون دوربین خوبی ندارم پس نمیتوانم عکاسی کنم. چون شبیه فلان مدل سیکس پک ندارم پس نباید از خودم راضی باشم. من هنوز زیبا نیستم.
چرا مارکترها میخواهند شما ناراحت باشید؟
۲۰۰ سال قبل دنیا اینگونه نبود. هر کسی هر چیزی را به مقداری که نیاز داشت میخرید و میزان تولید به میزان مصرف بود و از دایرهی شهر و روستا خیلی فراتر نمیرفت. با انقلاب صنعتی تولید زیاد شد. کارخانهها میخواستند بیشتر بفروشند اما خریدار نداشتند. اولین کار فروختن در نقاط دیگر به کمک جابجایی بود که ماشین بخار و قطار و حمل و نقل جدید این امکان را فراهم میکرد. اما صنایع از این هم فراتر رفتند. باید همان افراد را به مصرف بیشتر تحریک میکردند. اگر وضعیت شما خوب باشد و از زندگی خود راضی باشد خرج اضافی نمیکنید. مارکترها شروع کردند به اینکه حس نیاز را در شما ایجاد کنند. به شما بگویند که شما اشتباه میکنید. اگر این کالا را امتحان نکردهاید، نصف عمرتان به فناست . وقتی شما حس نیاز پیدا میکنید و چیزی را ندارید ناراحت میشوید. فکر میکنید چیزی کم دارید و تا آن محصول زیبایی را نخرید زیبا نمیشوید. تا آن عمل جراحی را نکنید زشت میمانید. تا آن کلاس خاص را ثبت نام نکنید و چند میلیون و یا چندصد هزارتومان به جیب فلان باشگاه نریزید نمیتوانید ورزش کنید و بدفرم میمانید.
در شرکتی در حوزهی آموزش کار میکردم. پرسونایی داشتند به اسم «والدین نگران». یعنی هرچقدر والدین نگرانتر باشند از خدمات آموزشی ما بیشتر استفاده میکنند. اگر میزان نگرانی بیشتر شود کسب و کار ما بیشتر سود میکند. قلمچی و گزینهی دو و … را ببینید.
نظام سلامت چه دخلی به این مقاله دارد؟
نظام سلامت هم مثل بقیهی صنایع و کسبوکارها همین حس ناراحتی را به شکلی در من و شما ایجاد کرد. قبل از داستان صنعتی شدن، مردم فقط وقتی پیش پزشک میرفتند که مریض میشدند. اما الان برای آب خوردن هم باید نظر یک پزشک را پرسید. البته اینجور هم نیست که شما بروید و وقت پزشک بگیرید.
شما میدانید باید به سلامتی خود اهمیت دهید. در واقع در مورد سلامتی، کلی ویدیو و عکس و مقاله مصرف کردهاید تا اینکه به هر جرعهی آب و به هرلقمهی غذا توجهتان جلب شود. میروید در اپلیکیشن کالری شمار غذاها و کالری را ثبت میکنید. سامسونگ و اپل هم میگویند حالا باید این کالری را بسوزانی. میروی چند میلیون میدهی تا یک ساعت هوشمند یا مچبند بگیری. این روند همینطور به کار خود ادامه میدهد تا نقطهای که جیب شما را خالی و روح شما را نابود کند. تا جایی که میگویید اگر من چند میلیون در ماه هزینهی فلان مربی را ندهم نمیتوانم بدوم. من منکر مربی و علم و پیشرفت تکنولوژی نیستم. بگذارید به مقدمه دوباره ارجاع دهم:
میخواستم به سلامتیام بیشتر اهمیت دهم و کمی هم حس و حالم بهتر شود و از حس رخوت خارج شوم. خوب سادهترین کار دویدن است. برو بدو! اما نه! علم مگر میگذارد شما همینطوری بری بدوی؛ مگر به همین آسانیهاست؟ مارکترها به شما میگویند:
- کفش مخصوص دویدن داری؟ میدانی اگه کفشت مناسب نباشد چه میشود؟
- لباس مناسب دویدن؟ اگر لباست عرق را جذب نکند و منافذ خوبی نداشته باشد نابود میشوی.
- اصلا میدانی باید چقدر بدوی؟ چند کلیومتر؟ چند قدم؟
- حالا این کلیومترها را چطور محاسبه کنی؟
- چه زمانی برای دویدن خوب است؟ صبح، غروب و یا قبل از خواب؟ اگر صبح بدوم آیا چیزی بخورم یا نخورم؟
اگر کمی وسواسی و کمالگرا هم باشید که اوضاع خیلی خرابتر میشود. میبینید سه ماه است مشغول تحقیق و بررسی کفش و برنامهی رانینگ هستید بدون اینکه حتی ۱۰ متر دویده باشید. در همهی موارد بالا کسب و کارهای گوناگونی آماده ارائهی خدمات هستند و اگر وارد هر فیلدی بشوید شما را طوری ناراحت میکنند که یا بیخیال دو میشوید یا باید کلی پول پیاده شوید.
همانطور که در مقدمه گفتم، چند وقت پیش یک صفحهای در اینستاگرام دیدم که از نحوهی حرکت دست موقع دویدن صحبت میکرد. از اینکه پا را چطور برداریم. از اینکه کجای پا را زمین بگذاریم. پکیج دویدن میفروخت و اگر پول زیادی داشتید میتوانستید خودش را به عنوان مربی بگرید. کلا به جای لاغر کردن شکمتان جیبتان را خالی میکرد. یعنی حتی برای سادهترین کار بشری مثل دویدن هم کلی مقدمه و حاشیه پیدا میشود که شما به همه چیزتان شک کنید.
مارکترهایی که از تنفر علمی سود میبرند
اگر به سطح اشباع علمی برسید، تازه پای شبه علم و کلی خرافه و مارکترهای شیاد در این ور بوم باز میشود:
- قانون جذب و کلی روانشناسی زرد به جای علم روانشناسی
- طب جایگزین و سنتی و روغن بنفشه به جای واکسن و پزشکی جدید
وقتی علمی شدن تا خرخره زندگی شما را اشباع کرد و همهی زندگیتان با نمودار و مقایسه زهرمار شد، نوع دیگری از مارکترها که شیاد هستند، سراغ شما میآیند. میگویند این علم جدید که مزخرف است؛ دکترها هیچ نمیدانند؛ شما بیا من دارویی دارم از ۵هزار سال پیش که دیابت شما را علاج میکند. طب سنتی! طب سنتی فیلدی است که بسیار استعداد این را دارد که آدمهای متنفر از اشباع علمی را جذب کند.
راه حل چیست؟
اگر ورزش میکنی به جنبهی نشاط و بازی و سرگرمیاش فکر کن. اصلا فکر نکن. حالش رو ببر! مارکترها کاری کردهاند که بازیگوشانهترین جنبهی زندگی انسان که راه فراری برای زندگی ماشینی است تبدیل به عامل استرس و دغدغه شود. الان باید تیک بزنید که روزی ۱۰هزار قدم رفتید. انگار که یک تکلیف را برای معلم حاضر میکنید. انگار که یک تسک را برای کارفرمایتان انجام دهید. چرا ورزشی که پر از لذت و سرگرمی و تفریح بود تبدیل شد به ماراتن اعصاب خوردی و رقابت بر سر زیبایی و کالری سوزی؟ اگر روی جنبهی سرگرمی و بازی ورزشی تمرکز داشتیم الان خیلی از ما معتاد ورزش بودیم. به جای اینکه موقع کوه رفتن به میزان کالری سوزانده شده توجه کنید. به آرامش کوه توجه کنید. اینکه چقدر زیباست. اینکه هوا چقدر تمیز است. به نسیمی که به صورتتان میخورد توجه کنید. اگر به اینها توجه کنید و کمتر خودتان را عذاب دهید احتمال اینکه هفتهی بعد هم کوه بیایید خیلی بیشتر است.