من ترجیح می‌دهم از کلمه‌ی روایت استفاده کنم. روایت به راوی خیلی تاکید دارد اما داستان بر‌ آنچه که اتفاق افتاده است تاکید می‌کند. روایت این جنبه را نیز تقویت می‌کند که روایت‌های گونان و راویان گوناگون داریم و هر کس می‌تواند روایت شخصی خودش را داشته باشد و این چیز بدی نیست. داستان به عنصر خیال نزدیک است و جذاب بودن در آن مهم است. داستانی که جذاب نباشد داستان بدی تلقی می‌شود حتی اگر داستان درستی باشد. اما یک روایت می‌تواند خیال‌انگیز و داستانی نباشد و صرفا روایتی باشد. مثل روایت خبری، روایت تحلیلی و انواع روایات. می‌خواهم این را بگویم که داستان نباید دست و پای ما را ببندد. اتفاقا به این دلیل عنصر داستان آمده‌است که قید و بندها را بردارد. روایتی که دروغ باشد از اعتبار ساقط می‌شود اما داستان اگر دروغ باشد مهم نیست – در واقع اکثر داستان‌ها دورغ است- آن چیزی که مهم است حقیقی است که پشت این داستان و روایت وجود دارد.

به هر حال شما تصمیم گرفته‌اید که چیزی بگویید که ارزش گفتن دارد. تقریبا هر حرفی ارزش گفتن دارد. حتی اگر گفته نشود. آن چیزی که شنونده‌ی داستان شما در نهایت در اختیارتان قرار می‌دهد توجه است. او توجه خود را می‌دهد و مقداری داستان می‌خرد. ارزش داستان شما را چیزهایی مثل جذابیت، مفید بودن، درست بودن،‌تاثیرگذار بودن، نحوه‌ی روایت، کاربردی بودن و سرگرم‌کننده بودن، تعیین می‌کند. این ارزش برای افراد متفاوت است. ممکن است کسی جنبه‌ی طنز روایت شما را دوست داشته باشد و دیگری دنبال سخنی عبر‌ت آموز برای کار و زندگی‌اش باشد و امیدوار است آن را در روایت شما پیدا کند. تا اینجا اینطور شد که مشتری/شنونده به شما مقداری توجه می‌دهد. این توجه را با دو شاخص زمان و عمق می‌شود سنجید. داستان در طول زمان روایت می‌شود. داستان شما اثری را با خود به همراه دارد. اگر میزان غلظت این اثر در طول زمان زیاد باشد مخاطب حاضر است میزان بیشتری از توجه و در مدت بیشتری به داستانتان بپردازد. فرض کنید دو داستان داریم. یکی در ۲ ساعت روایت می‌شود و ۱۲۰ واحد اثر دارد و دیگری در ۱ دقیقه روایت می‌شود و ۱ واحد اثر دارد. به نظر می‌رسد غلظت میزان اثر در این داستان یکسان است.

شما از هرجای تاریخ، روایت را آغاز کنید یک داستان متفاوت خواهید داشت.(سریال‌ها و فیلم‌هایی را که زمانی متفاوت از سری قبلی را روایت می‌کند به خاطر بیاورید) فقط داستانی که برایتان مهم است را بگویید. اینکه آن اتفاق و آن دوره را چگونه روایت کنید مهم است. یک مثال بزنم:

آقای خمینی را تصور کنید. روایت مردم ایران از این شخص را تصور کنید، اگر داستان امام تنها تا یکی از این مقاطع تاریخ روایت می‌شد:

و این را فرض کنید که هر چیزی که از شخصیت می‌دانیم در انتهای داستان تمام شود. یعنی امام را همان امام ۴۲ بدانیم. یا طلبه‌ای بدانیم که برای تحصیل به نجف می‌رود و داستان تمام می‌شود. حتی می‌توانیم داستان را در نبود شخصیت ادامه دهیم. مثل داستان جمهوری اسلامی که بعد از امام هنوز ادامه دارد و تاثیراتش را می‌بینیم. شاید داستان ۴۰ سال گذشته ( ۱۰ سال پایانی عمر امام و ۳۰ سال بعدش) خیلی مهم‌تر از داستان ۴۰ سال ابتدایی زندگی امام باشد.

داستان‌ها را ساده در نظر بگیرید: شما می‌توانید یک شام در کنار خانواده را یک داستان در نظر بگیرد و در موردش حرف بزنید. هر چیزی که بشود در مورد آن حرف زد و از سه بخش تشکیل شده باشد داستان است:

  1. فضای تعریف کننده داشته باشد. معرفی کاراکترها و فضا
  2. اتفاق یا مشکل – نحوه‌ی مواجهه‌ی کارکترها با مشکل
  3. خروجی کاراکترها از این اتفاق یا مشکل

مثال: «همه چی خوب و خوش بود و ما داشتیم خانوادگی دو تا ماشین می‌رفتیم شمال. هوا آفتابی و خوب بود. بابام داشت رانندگی می‌کرد. داشتیم از یکی از پیچ‌های خطرناک رد می‌شدیم که یهو ماشین ما پنچر شد. من و بابا پیاده شدیم که تایر رو عوض کنیم. همین که پیاده شدیم بارون شروع شد. من نگاه می‌کردم و مراقب ماشین‌ها بودم و بابا شروع کرد به عوض کردن تایر. اولش خیلی ترسیدم ولی اینکه وسط جنگل‌های شمال بودیم خیلی حال داد. جای همتون خالی»

خوب این داستان بی‌مزه بود ولی داستانی بود که احتمال ما برای دوست و آشنا در پاسخ به سوال مسافرت چطور بود ممکن است بگوییم. ما معمولا از چنین داستانی فیلم نمی‌سازیم. اما ممکن است در شبکه‌های اجتماعی و برای دوستانمان روایت کنیم.

مساله پیدا کردن چیزی است که ارزش گفته شدن دارد. نحوه‌ی روایت و نگاه شخصی خودش می‌آید. به نظرم بقیه‌ی داستان اصلا مشکل نیست. مهم چیزی است که ارزش گفتن داشته باشد. نه اینکه اتفاقات عجیب و بزرگی بیافتد. در دل همین اتفاقات ساده و کسل‌کننده روزمره کلی داستان خوابیده است. این نگاه ما است که به این اتفاقات کسل کننده جان و معنا می‌دهد. فیلم‌هایی را می‌بینیم که پر از اتفاق است. اتفاقات پر از زرق و برق،‌کشتن آدم‌ها، اتفاقات خیالی و … ولی ما را تکان نمی‌دهد. روی ما اثر ندارد. دلیل وجود این اتفاقات ضعیف بودن قدرت داستان‌گویی است. قتی داستان جذاب نیست شما با کلی ادویه و سس می‌خواهید به زور جذابش کنید.

به هر حال از هرچیزی و به هر مدتی که دوست دارید روایت کنید. فقط کافی است که تاثیری روی بخشی از مردم دنیا بگذارد. اگر گفتن داستان بی‌مزه‌ی پنچر شدن ماشین روی یک نفر تاثیر دارد بگویید. حتی اگر آن یک نفر خود شما باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *